استعفا
یک:
شاید آخرین باری که نسبت به یک مشکل اعتراض کرده باشم برگردد به اعتراض نسبت به وضعیت آب خوابگاه آن هم در سال اول دانشگاه ، که به قول بسیاری ، سالی است که دانشجو کله اش بوی قرمه سبزی می دهد ، چه می توان کرد ، تنها کاری بود که از دست دانشجوی ترم یک بر می آمد ، خب قدم اول در یک اعتراض ، آن هم چنین اعتراضی ، همراه کردن باقی دانشجویان در این مسیر و نشان دادن اهمیت موضوع به مسئولین بود ، و به تناسب موقعیت شبی در اتاق خودمان مشغول طرح بحث بودم و چنان با شور و حرارت داشتم معضلات نداشتن آب سالم را به دوستان گوشزد می کردم و بطری محتوی آب خوابگاه که رنگش به زردی زده بود و خود بهتر میدانید که شبیه چه بود را بالا آورده با حرارت می گفتم که "واقعا حیف دانشجوی این مملکت نیست چنین مایع عجیبی را بخورد؟" ، البته بگویم آن موقع هنوز طعم نیمروهای دانشجویی را به کرات نچشیده بودم ، ناگهان دوستی با دو بطری آب معدنی وارد شد و از سرخوشی بسیار گفت :"بلی حیف است آب معدنی بخور." و انگار که آن جرقه کوچکی که در کوران باد و برف روشن کرده بودم ، حسابی چوب ریخته بودم تا در دلهای دوستان شعله بگیرد را با آب سردی خاموش کند ، و دوستان نیز انگار نه انگار که تا آن زمان مبهوت سخنرانی آتشین و انقلابی کاسترو مانند همچون منی شده بودند ، به جان آب معدنی های تازه از راه رسیده افتادند .
بعضی ها !!!
بعضی ها هر انتقاد و حرفی که میزنند انتظار دارند دیگران ناراحت نشوند و یا اینکه اصلا برایشان اهمیتی ندارد، اما امان از روزی که ازشان انتقاد کنی، بی جنبه بودنشان را به رخ عالم و آدم میکشند …
پی نوشت: خودم هم جزو بعضی ها (حدیث نفس)
کار فرهنگی، مظلوم و مهجور
آنچه که دانشگاه های کشور و مراکز فرهنگی کشور از آن رنجدمیبرند نبود نگاه فرهنگی در مدیران فرهنگی این نهادها اجتماعی است، در جامعه مدرن ملاک تمامی توسعه های اعم از فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، توسعه اقتصادی است، یعنی تمامی امور میبایست دست به دست هم بدهند تا توسعه اقتصادی آنهم به مدل غربی پیاده گردد، که اساسا مخالف نگاه تعالی منشانه اسلام به فرد و جامعه است، بر این اساس آنچه که در نگاه اسلامی مبنا قرار میگیرد و همه چیز را میبایست پیرامون آن تعریف و بسط رشد فرهنگی آنهم به معنای قرآنی و برخورد اسلامی آنست.
ولی نعمت
چند روز گذشته به جهت انجام کاری با مسئولین دانشگاهی از سطح وزارت خانه تا خود دانشگاه ارتباطاتمان زیاد شد ، برخورد ها بسیار متفاوت از آنچه که انتظار داشتم بود ، واقعا متفاوت ... ظاهرش را نمیگویم باطنش منظورم است
ای کاش امام در جلسه با مسئولین وزارت علوم این جمله را میگفت : " دانشجو ولی نعمت ماست "
یافتم
تجربه یه چیزی روبرام خوب ثابت کرده
هر کی بیشتر میفهمه بیشتر آدم حساب نمیشه ...
اخیرا زیادی آدم حساب شدم ؟ شدی ؟ شد ؟ است ؟ گشت ؟ بود ؟ گردید؟
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
امان ار دنیا
امان از زمانه ، آنگاه که عزیزی خوارت می کند و آنگاه که کوچک ،
عزیز...
الدهر یومان : یوم لک ؛ و یوم علیک ؛ فاذا کان لک فلا تبطر ؛ واذا کان علیک فاصبر
ننگ بر این انفعال
نمیدانم 29 اسفند تا امروز چه تاثیر خاصی در زندگی من داشته است ، تعطیلی آخرین روز سال چه تاثیری بر کشور داشته است ؟ شاید خیال عده ای از مردم این باشد که حداقل هفته آخر به بهانه یک روز ، تعطیل می شود ! ، تعطیلات یک روز اضافه می گردد ! ، هر چند هنوز نمیدانم ملی شدن صنعت نفت چه تاثیر شگرفی در حیات اقتصادی کشور گذاشته است هرچند اعتماد به نفس زیادی به حیات سیاسی انقلابیون داده باشد ، حال ما مانده ایم یک روز بی هویت که اگر هویتی هم داشته باشد مانند بسیاری از وقایع تاریخی به ورطه فراموشی سپرده شده است و تنها به بیان خوبی هایش پرداخته می شود و مثل فیلم های آمریکایی به دنبال آن هستیم که از آن قهرمان ملی بیرون بیاوریم ، هر چند قهرمان این داستان اشتباهات بزرگی را مرتکب شده باشد و منجر به سقوط همان نهضتی شده باشد که با قیام مردم به وجود آمد و هنوز هستند قهرمان های خیالی رویاهای هالیوودی ایران و وای به حال کسانی که با اینان قیاس شوند ، و ما همچنان در یک دوگانه انفعالی حقیقت و مصلحت ، حقیقت را به مسلخ می بریم ...
باز هم اسفند و عده ای که چند سالی کارشان این شده است که پیش بینی کنند نام سال چه خواهد بود ، بازهم اسفند و بیلان کاری های تکراری که بالای همه آنها اسم سال خورده است و اما محتوایشان چیزهای دیگری است ، اما جماعتی که این روزها رفتن امام را بهانه کرده اند شکواییه و گلایه صادر می کنند نسبت به این آن و گاها منصف هایشان پیدا می شوند و خود را مقصر می دانند ، همانهایند که پیشتر در دوگانه حق و مصلحت شکست خورده اند ، جایی که مصلحت نیاز است آرمانگرایان مدینه فاضله اسلام می شوند و جایی که حق نیاز است مصلحت اندیشان مجمع عقلا و هنوز نفهمیده اند کلام "قیس بن مسهر" را که در گوش عالم فریاد می زند :
« و اما من ! هر گز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم ، که تکلیف خود را از حسین می پرسم . و من حسین را نه فقط برای خلافت ، که برای هدایت می خواهم . و من ... حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم ، که دنیای خود را برای حسین می خواهم ، آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم ؟ »
و حسین 14 قرن است که می خواهد بیاید ، و هنوز ما تکلیفمان را با مسلم مشخص نکرده ایم .... ننگ بر این انفعال
دلتنگی
خاطرات عید را معمولا با آفتاب تفتیده خوزستان به یاد می آورم ، خاطرات دوران کودکی ، تفنگ های ترقه ای که مادربزرگ برایمان میخرید ، باغچه گل خانه مادری و کوه های چم فراخ و آب بازی های کودکانه ، سالهاست اینگونه عید را نگذارنده ام ، ای کاش کودکی بودم چنین و چنان ...
ملاک چیست؟
بعضی اوقات آدم دردش میگیرد که آنهایی که انتظار داری مانند ادعایشان و رفتارشان ، حرف دیگران را بشنوند ، نگاه میکنند ببینند فلانی چه مسئولیتی دارد ، بعد کلامش مورد توجه قرار می گیرد ، بدبختی آن است که زمین و زمان را به خاطر همین رفتار ناسزا می گویند ...
گلایه
تا آنجاییکه خاطرم هست هیچ گاه لب به شکوه و گلایه از مردم باز نکردی
کوفیان را تبیین کردی اما هیچگاه کسی را کوفی نخواندی
اما خود بهتر میدانیم ، بد مردمانی هستیم ...
مانند مادر قد خمیده ات لب به دعا که بگشایی الجار ثم الدار می گویی
حال کنار مضجع شریف ، مانند عوامی ترین مردم دنیا ، دست در ضریح انداخته ای چه میگویی؟
میدانم امت را حتما دعا کرده ای ، خوشا به سعادت این امت ...