زمانه ، زمانه رجوع به اندیشه هاست ، رجوع به تفکرات ، بازخوانی آن ها . دنیا ، دنیای تکرار است ، همه چیز تکرار خواهد شد ، اگر نسلی عوض شود و از تجربیات نسل قبلی خود بهره ای نبرد باز در دام سعی و خطاهای تکراری خواهد افتاد و این سعی و خطا گاها اثرات زیانباری خواهد داشت که جبران آن به تلاش نسل های زیادی نیاز دارد. اگر روزی که قرار بود به گفته ی عده ای سر تا پا غربی شویم و عده ای اصطلاحا روشنفکر به جای وابستگی ، اندیشیدن مدرن را از غرب به ارمغان می آوردند ، شاید دچار بسیاری از مشکلات فعلی نمی بودیم ، لااقل تکیلفمان روشن بود. اگر آن روزی که صدر اعظم ناصر الدین شاه بر جوانانی که به اروپا فرتاد تا صنعت ایران را پیشرفت دهند ، نظارت می کرد شاید دچار این مشکلات نمی بودیم ، شاید قرادادهای ننگین دوران قاجاریه بسته نمی شد و سلطنت ننگین پهلوی به وجود نمی آمد و همه این شاید ها حسرت هایی است در بستر تاریخ و چه کج اندیش مردمان و غافلانی باید باشیم که از حسرت های تاریخی مان عبرت نگیریم و با شناختشان از بروز دوباره آن ها جلوگیری نکنیم .
آن روزی که جماعتی برای آبادانی ایران به فرنگ رفته بودند ، بازگشتند ، ارمغانشان به جای ترجمه صنعت فرنگ ترجمه غلط مستعمرات فرنگ بود و الحق که غربی ها در کاشتن این بذر نهایت استعداد خود را به کار بستند ، آنقدر این ترجمان غلط است که هنوز عامه مردم در شناخت و تطبیق بعضی از آن ها در اجتماع امروزی همچنان مشکل دارند.زمانی که واژه روشنفکر را بازگردان انتلکتوئل معنا کردند ای کاش فردی بود و می پرسید که معنا و حدود و جایگاه این واژه چیست ؟ هر چند بسیاری پرسیدند ولی از آن جا که پاسخی برای آن نبوده و اگر هم پاسخی بوده ناقص ، بی محتوا و غیر منطبق به انچه در واقعیت بر آن می گذشت و پاسخ های صحیح هم در سکوت معنا دار رسانه های مدعی دیده نمی شوند.
شما نمی توانید واژه ای را مطرح کنید و پیشینه تاریخی ان را نسنجید ، محل استعمال آن را ندانید ، چرا که یک واژه در درون خود حامل تاریخ ، فلسفه و مستعمله خود است ، برای مثال شما نمی توانید دم از آزادی بزنید و ندانید که آزادی در تعریف خود حدودی دارد یا نه ، معنای مطلق میدهد ؟ و اگر آگاهی نداشته باشید بر اثر استفاده های نا به جا و اشتباه دیگران که خود را در لباس دانیان در آورده اند معنای مسخ شده و غلطی در ذهن شما نقش می بندد .در میان بعضی لغات وجد دارند که ما را در عرصه های مختلف دچار خود کرده اند بی /انکه شناخت صحیحی از آن ها داشته باشیم. روشنفکر و بسیاری از اصطلاحاتی که از تفکر و فرهنگ غرب برای ما تعریف شده اند اینگونه اند. و ما مانده ایم زبان فارسی که نمی داند با اینگونه لغات چه کند . با این اسم مسمایی که از صدر مشروطه تاکنون بیخ ریش زبان فارسی و ناچار به سرنوشت فارسی زبانان بسته شده است.و نه حد و حصری دارد و نه مشخصاتی ، و نه تکلیفش روشن است و نه گذشته اش ( و مگر با این مشخصات فعلی ، روشنفکر گذشته ای و سنتی هم دارد ؟) و نه آینده اش ، آخر این روشنفکر یعنی چه ؟ و یعنی که ؟ کجای کدام خط کش و معیار جا می گیرد؟ و این خط کش فرهنگی است یا سیاسی و اجتماعی ؟ یا علمی است ؟ یا یک مقام اجتماعی ؟ و یا اول چه چیز یا چه کس بوده تا بعد روشنفکر شده است؟ و در پس هر سوالی نزاعی تاریخی وجود دارد به عظمت جغرافیای تاریخ معاصر که بدون دانستن و شناختن آن ها راه به جایی نخواهیم برد . به هر صورت می بینید که تعبیر روشنفکر با ابهام فعلی اش در معنی و مفهوم ، راهنما به هیچ جا نیست . برای مثال باسوادتر و بی سوادتر می گوییم ، یا داناتر و نادان تر ، یا باهوش تر و خنگ تر . اما روشنفکر تر و تاریک فکر تر چطور ؟ آیا می شود نتیجه گرفت که روشنفکر هم مثل دانا و نادان یک صفت است چون مفهوم متضادش را هم داریم یعنی صفت مقابلش را ؟ یا چون اصلا نمی توان درجاتی برای روشنفکر و روشنفکری قائل شد ، پس نمی توان آن را یک صفت دانست ؟ پس روشنفکر چیست؟ آیا بیان یک حالت و کیفیت نیست ؟که هست. و حالت و کیفیت چه چیز یک آدم ؟ قد و قامتش ؟ لباس پوشیدنش ؟ آداب معاشترش ؟ قدرت فکری اش ؟ دانش و فرهنگش؟ یا برداشتی که از امور جهان دارد ؟ گویا روشن است که روسنفکری دخلی به قد و قامت آدمی یا به سر و وضعش یا به زن و مرد یا پیر و جوان بودنش ندارد. روشنفکری اطلاقی است در حوزه مسائل اندیشه و تعقل در قلمرو بینش آدمی و در برداشتی که از امور روزگار دارد ، علاوه بر این نکته دیگری که در حال مشخص شدن است ، انست که روشنفکر و روشنفکری یک امر نسبی است . یعنی اگر در فلان دهستان یک میرزا بنویس به علت بی سوادی عام اهالی ، روشنفکر و فهمیده تلقی بشود ، همان فرد در شهر یکی از عوام الناس است . و آیا جهان دیدگی را می توان از ملزومات روشنفکری دانست یا مقدمه اش ؟ مثلا ان بزرگ خاندانی که سرد و گرم روزگار را چشیده است و تجربه ها آموخته با فرزندان و نوادگان و عروس و داماد های جوانش یک روشنفکر است؟ باز هم که نشد.
به هر جهت وقتی می توان معنای روشنفکر را فهمید که به پرسش های فوق و بسیاری دیگر پرسش ها پاسخ داد. مثلا به اینکه چرا پدران روشنفکری در طول تاریخ ایده آلها را به خاطر نان و آب خود شان رها کردند و واسطه بسیاری از قراردادهای ننگین دوران قاجاریه و پهلوی بودند ؟ و مگر غیر از این است که شرکت در قدرت حکومت های نفتی از روشنفکران سلب حیثیت می کند ؟ پس شرایط شرکت در قدرت و حکومت ها پگونه باید باشد ؟ یا در مقابل استعمار ؟
به هر حال آنچه در اینجا مطرح شد سوالاتی است که شاید پاسخ به انها نیازمند مطالعه فراوان و بحث های بسیار دارد که علاقه مند مخصوص خود را می طلبد ، اما اجمالا با توجه به پرسش های مطرح شده شاید بتوان به طور کلی روشنفکر را کسی نامید که با اندیشه ای که می کوشد آزاد باشد ، در محیط اجتماعی زندگی می کند ، روشن بین است ، آگاه است ، از مسائلی آشناست که توده ی مردم و عامه مردم به طور طبیعی از آن آگاه نیستند ، او در جایی ایستاده است که جریان ها را میبیند و می تواند آنها را بشناسد و بهترین آن ها کسی است که سخنش با عملش مطابقت کند . اما از آنجایی که کسانی که این واژه را در ادبیات و فرهنگ ما وارد کردند نظرشان بر این بود که تقابل انتلکتوئل ها و کلیسا را در اروپا ، بین روشنفکر و جریان اسلام و روحانیت آن در ایران ایجاد کنند ، برای همین سعی در تعریفی غلط و تقابلی از روشنفکر نمودند ، و چند خصوصیت نا به جا را در آن گنجاندند یک آنکه مخالف مذهب و دین باشد و دوم علاقه مندی و وابستگی به غرب و سوم هم برخورداری از مدرک علمی اروپایی،یعنی اگر کسی متدین شد چنانچه علامه دهر هم باشد ، هنرمند بزرگی باشد ، روشنفکر نیست. اما از آنجاییکه اگر بخواهیم طبق تعریف و حدود ناقصی که در ذهن ما از روشنفکر نقش بسته است افراد را بسنجیم چه بسا بسیاری از متدینین و عالمان دینی روشنفکر محسوب خواهند شد و بسیاری از افرادی که نام روشنفکر را یدک می کشند نه ! نتیجه چه می شود اینکه فردی مانند علامه طباطبایی بزرگ ترین فیلسوف زمان ما که از فرانسه افرادی مانند هانری کربن می آیند تا از علم ایشان استفاده کنند، با آن تعریف غلط ،روشنفکر محسوب نمی شود. در صورتی که اگر با نگاه منصفانه و تعریف صحیح و درست نگاه کنیم ، روشنفکر واقعی اینها هستند. حال عده ای با پایه و بنا قرار دادن تعریف مسخ شده روشنفکری سعی در ایجاد این تقابل غلط و نا به جا دارند و تلاش دارند تا از اسلام چهره ای غیر عقلانی و منطقی در اذهان ایجاد کنند ، اسلامی که شاید بیش از هر دینی دعوت به تعقل و تفکر کرده و در حال حاضر تنها دینی است که به بسیاری از پرسش های دوران مدرن آن هم توسط روحانیون و علمای دینی داده است ، اما عده ای را که غالبا تفکری وابسته و نگاهی غیر اسلامی و سابقه ی تاریخی غیر قابل قبولی دارند را در لباس دلسوز و دایه مهربان تر از مادر برای اسلامی قرار می دهند که وصفش گذشت ، افرادی که نه برداشت درستی از تفکر ، فرهنگ و صنعت غرب دارند و نه دیدگاه صحیحی نسبت به اسلام و سنت های این مرز و بوم. قصه ، حکایت زاغ و کبک است . و این است از تجاهل زمانه ما !