اینکه هر پدیده علتی دارد ، از آن دست گزاره هایی است که همه در زمان دبیرستان و کتاب دینی نازل ترین سطح آن را در برهان علیت خوانده ایم. اما بعضی پدیده ها ، علل متفاوت آنها ، باعث می گردد نگاه های پیچیده ای به آنها شود و همین امر باعث بروز تحلیل های متفاوتی از یک اتفاق ساده می گردد. شاید ساده نگری به وقایع ساده اتفاق افتاده حاصل نگاه مادی باشد که همه چیز را از پس آزمون و خطا و علت ها را بر اساس تجربه قطعی و بدون تجدید نظر می داند و سرایت این نوع نگاه به پدیده های اجتماعی باعث ساده نگری. کنش های اجتماعی از آن دست مواردی هستند که بسیار ساده اتفاق می افتند اما در پس پرده علت های متفاوت و بعد از آن نیز تحلیل های پیچیده ای از آن های می گردد ، البته گذر زمان و تاریخ نیز در روشن شدن حقایق بی تاثیر نیست ولی تجربه ثابت کرده است ، آنچه تحلیل و بررسی اش به تاریخ و گذر زمان سپرده شده است ، با خوشنامی در تاریخ نیامده هر چند مایه عبرت شده باشد.
انتخابات از آن کنش های اجتماعی فعالیست که پس از آن به مرور زمان تحلیل ها پخته تر و متفاوت تر نسبت به آن بیان می شود. انتخابات مجلس دهم و مجلس خبرگان در هفت اسفند از آن جمله پدیده های اجتماعیست که ناخواسته تحلیلگران مختلفی را وادار به تحلیل و ارزیابی آن می کند ، از خبرگزاری های خارجی بگیرید تا تحلیلگران جریان های سیاسی داخلی ، اما همیشه آنچه که در این میان دست به دست می شود ، ماحصل نگاه آماری و علمی در جهت بیان تحلیل های منفعت طلبانه است ، شما این مسئله را در بیان اعداد و ارقام اختلاس های مطرح شده به وفور حس کرده اید ، برای مثال 3000 میلیارد تومان از لحاظ ارزشی رقم بسیار بالایی است ، شاید در نگاه عامه مردم با این رقم یک شهر از وجود فقیر پاک می شود یا اینکه وام ازدواج چند هزار جوان جور می شود. اما آیا واقعا این قیاس صحیح است ؟ بگذارید سوال را بهتر بپرسم ، این رقم در گردش مالی و اقتصادی یک بانک جمهوری اسلامی اصلا به حساب می آید ؟ درست است که خلاهای موجود و ضعف دستگاه های نظارتی باعث آن گردیده است اما نوع برخورد با آن باید چگونه باشد ؟
یک مثال در نقطه مقابل ، پیروزی رئیس جمهوری فعلی ایران در انتخابات 92 از نگاه بسیاری با آرای بسیار کمی اتفاق افتاده است ، هفت دهم درصد ، دویست یا سیصد هزار نفر ، اما از نگاه تحلیلگران این رای بسیار شکننده و کم است و اصلا به حساب نمی آید ، در صورتی که میزان جمعیت مرکز استانی مانند سمنان به این اندازه است ، یعنی جمعیت یک شهر.
برخورد های متفاوت با آمارهای ارائه شده در حقیقت مصادره به مطلوب کردن آنها و در برخی موارد بی اهمیت جلوه دادن آنهاست ، از آن جمله میتوان به میزان رای هاشمی رفسنجانی در انتخابات مجلس خبرگان است (دو میلیون و خرده ای رای)و میزان اختلاف آن با نفر دوم (پانزده هزار رای) که هیچکدام نباید با یکدیگر قیاس شود و انطور بیان شود که میزان اختلاف به مجموع آراء بدست آمده کم و شکننده است ، خیر این میزان رای یعنی یک محله شهر تهران ، و این یعنی به میزانی که می بایست در یک محله کار شود باید جریان رقیب کار کند تا بتواند این اختلاف را جبران کند . این نوع نگاه نافی وجود علل دیگر نیست بلکه بیان کننده آن است آمار و ارقام را نباید مصادره به مطلوب کرد ، شاید در آماری بسیار کم ، میزان پراکندگی سلیقه ها و عقاید بسیار زیاد باشد و خود مشتی باشد از خروار.